گاه نوشته های از سر شکم سیری

جوان خام
۱۲بهمن

خیلی وقته چیزی ننوشتم.

امروز خواب های آشفته ای دیدم که باعث شد یاد این صفحه بیفتم.

راستش به نظرم خیلی تغییرکردم. دیگه اون ادم قبلی نیستم.  از نظر سیاسی کاملا عوض شدم و الان راضی ترم و بیخیال ترم. می بینم که مدت ها به خاطر آرمان هایی تو خالی به خودم فشار می آوردم.

از نظر مذهبی هم همینطور معمولی تر شدم. خلاصه این که شل کردم. یه جورایی روش شخصی خودم رو پیدا کردم.

توی کار هم نسبتا اوضاعم خوبه.

حالا مساله این جاست که خیلی هدف و انگیزه جذابی که به خاطرش تلاش کنم ندارم.

دوست دارم مهاجرت کنم. اون میلی که دوستانم 10 سال پیش داشتند رو حالا من دارم.

دوست دارم چند سالی از کشور خودم دور باشم. شاید اشتباه کردم 10 سال پیش. بخشهایی از مسیر را اشتباه رفتم. درگیر یک عشق احمقانه شدم. دوستان اشتباهی انتخاب کردم.

دوست دارم در کشور های مختلف کار و زندگی کنم. هر کشوری که باشد. البته نه هر کشوری. امنیت و آرامش هم لازم است.

این میل به مهاجرت هم هنوز در حد یک میل است نه بیشتر. هنوز به حدی نرسیده که بخواهم برایش تلاش کنم. البته بخش بزرگی از ان هم به تنبلی و البته ترس من بر می گردد. ترس از ناشناخته ها. مهاجرت با همسرم و یک بچه دو ساله.

۰۰/۱۱/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی