?احتمالا اگر کمی نوشته باشید تجربه کرده اید که ذهن نویسنده میل سیری ناپذیر و افسار گسیخته ای برای سوژه پیدا کردن دارد. کسی که در اینستاگرام عکس می گذارد، همه چیز را سوژه اینستایی می بیند. علاقه مخاطبانش را کم کم می شناسد و ذهنش و مدل ذهنیش با آن هماهنگ می شود و از هر چیزی سوژه عکاسی پیدا می کند.
ذهن وبلاگ نویس و مقاله نویس هم همینطور است. ذهنش متمرکز می شود روی نوشتن و سوژه. وقتی بخواهی نقد بنویسی، سوژه خودش پیدا می شود. ذهن نویسنده (منتقد اجتماعی و وبلاگ نویس و مقاله نویس ها و اهالی توییتر) از جایی به بعد آرزو می کند یک اتفاقی بیفتد تا یک چیزی بنویسد و توییت کند.
?داستان اخیر استاد عزیز و شوخ طبع مان حاج آقای قرائتی و آقای دوربینی را که با جنجال های خبری حتما شنیده اید. بعد از این اتفاق ذهن ها و قلم های زیادی به کار افتاد وچه قلم فرسایی هایی که نشد. هر سایت و وبلاگ و کانالی که می روی در موردش نوشته اند.
دوستان و خواهران و برادران و فعالان اجتماعی هدفتان چیست؟ نقد منصفانه و اگاهسازی خطاکار و جامعه یا له کردن خطاکار؟ انگار یک مسابقه ای گذاشته شده و همه باید در مورد همه مسائل اظهارنظر کنند و اگر ننویسند بقیه می گویند لال است.
?حواس مان نیست که این کار ما خود اوج بی اخلاقی است. این که ما برای دیده شدن و عقب نماندن از قافله نقد هرکسی و هر چیزی را دستاویز قرار دهیم خود اوج بی اخلاقی است. ما چقدر اشتباهات و خطاها داشته ایم که اگر یکی از آنها پخش زنده داشته باشد دیگر سرمان را نمی توانیم بلند کنیم؟
?نوشتن هم آداب و اخلاق دارد. (البته بنده هم ادعایی ندارم). یکی از علما سال ها پیش (دقیق یادم نیست ولی به نظرم قدمت این مساله بیش از 100 سال باشد) یک کتابی نوشته بود و خیلی روی آن کار کرده بود هنگام چاپ متوجه می شود کتابی با این موضوع و بهتر از کار او اخیرا منتشر شده. این آقا کتابش را بر می دارد و می برد و چاپ نمی کند. این اخلاق نویسندگی است.
به نظر من نوشتن در مورد مسائلی از این دست واجب کفایی است، یعنی اگر یک نفر یا چند نفر نوشتند کافی است بخصوص وقتی در موردی مثل قضیه اخیر، آن شخص متوجه اشتباهش شده و عذرخواهی می کند.