گاه نوشته های از سر شکم سیری

جوان خام

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد و تخریب کتاب» ثبت شده است

۱۶مرداد

احساس می کنم این مطالبی که می نویسم معرفی کتاب نیست بیشتر نقد و تخریب و با دیوار یکی کردنه کتابه. پس مجبور یک دسته بندی جدید برای کتاب های تخریبی ایجاد می کنم. البته همه کتابایی که میخونم رو اینجا مطرح نمی کنم چون خیلی ضرورتی نداره. 

از یک سری کتاب ها خیلی لذت بردم دوست دارم بقیه هم بخوانند را معرفی میکنم . یک سری کتاب ها هم خیلی آزارم دادند. نه اینکه محتوا توان آزارم را داشته باشد. بی محتوایی بعضی کتابها اعصابم را بهم میریزد و کلی حرص میخورم. دوست داشتم تا میتوانستم به آنها فحش بدهم.

 کاش یه اینستاگرام هم برای کتاب ها بود می رفتم با خیال راحت اونجا فحش می دادیم به کتاب و نویسنده اش.خنده

کتابی که امروز می خوام تخریب کنم سلوک به سوی صبح نوشته هرمان هسه نویسنده آلمانی است که زحمت این کتاب رو کشیده.

احساس می کنم اگر بگویم که از این کتاب اصلا خوشم نیامد خیلی فرهیخته به نظر نمیام .

ولی حقیقت اینه که (از نظر من) پادشاه لخته.
اصلا نمیدانم آیا می شود به چنین نوشته ای گفت کتاب؟
من انتظار خواندن یک سفرنامه مانندی با رنگ و بوی عرفانی و صوفیانی داشتم.
جدای از انتظارم، هر چه خواندم چیز دندان گیری نیافتم.
نقطه اوج این کتاب این بود که هرمان هسه متوجه میشه که بر خلاف چیزی که فکر می کرده، حلقه از هم نپاشیده و این خود ه.ه. بوده که به خاطر ضعف و سستی ایمانش به حلقه باعث ضعف و تفرقه در آن شده همین.
!!!
شخصیت هایی ظاهرا از کتاب های قبلی با اسم های غیرقابل تلفظ که البته تاثیری هم در این نوشته نداشتند می آمدند و می رفتند. به نظر می رسد این نوشته بیشتر یادداشت های شخصی نویسنده بوده و فقط مصرف شخصی دارد و خودش می داند منظورش از این که فلان شخصیت را فلان جا دیدم برای خودش شاید حس و حالی ایجاده می کرده!
هیچ آورده ای برای من نداشت. نه باعث شد نگاه عمیق تری یا جدیدی پیدا کنم. نه حس و حال و انقلابی در من ایجاد کرد نه اطلاعاتی به من اضافه کرد و نه حتی داستانی .

ترجمه آقای حبیبی در جهت حس و حال شاعرانه و عارفانه دادن باعث شده بود متن کمی گنگ و نامفهوم بشود که مجبور می شوی یک خط را 2-3 بار بخوانی تا بفهمی که چیز مهمی نبوده است!

الان هم که یک مقدار رعایت می کنم و بیش تر از این غر نمی زنم به خاطر اسم هرمان هسه روی کتابه، و نظرات اکثرا مثبت باقی خوانندگان کتاب. لابد من کتاب را آن طور که باید و شاید نفهمیده ام. لابد هسه با زبان رمزی (آن هم عارفانه) حرف می زده که من متوجه نشده ام.
حداقل من هر چه تلاش کردم معنایی از کتاب در بیاورم موفق نبودم

آخرش دادم تبادل کتاب. خوشبختانه فروش رفت و دیگه لازم نیست تو کتابخونه ام ببینمش.آرام

آقای میم