سلام.
امروز دقت کردم متوجه شدم که این ترم اخرین ترمیه درس می خونم (لااقل فعلا برنامه اینه). این ترم اخری اصلا نمی تونم درس بخونم. اصلا اراده شو ندارم. خدا کنه پاس بشیم. دوست دارم کاری بکنم که دوست داشته باشم.
پیگیر هستم که شنا یاد بگیرم. دانشگاه دوره پارکور گذاشته جور بشه میخوام برم
به نظرم خیلی از حقیقت دور شدیم. خیلی خیلی جدی می خوام دوره های تفسیر قران شرکت کنم یا گوش کنم. این یه قلم ازونایی که اصلا نمیشه تنها انجامش داد. آدم باید خودش یه قید از بیرون رو خودش بذاره بلکه جواب بده. در این مورد هر روز نشانه هایی در جهت جدی شدن این مورد دریافت می کنم.
فقط منتظرم که لااقل درسه تموم بشه که یه ذره جا باز بشه تو ذهنم. اصلا حکمت خدا بود امسال طلبه نشیم، نگو قراره سال بعد طلبه بشیم. همینجوری هم کله ام داره منفجر میشه. خیلی سخته چند تا کارو همزمان انجام داد. شب و روز به هم می ریزه از همه بدتر نمازم. که فقط سرافکندگی میمونه برای ما! در اهمیتش همین بس که اون حدیث معروف "شفاعت ما به کسی نمیرسد که ...." در لحظات پایان زندگی امام صادق بوده!
این طور نیست که ما فقط دغدغه ازدواج داشته باشیم :دی . این پروژه کسریه! قرار نبود انجامش بدم. یعنی بیخیالش شده بودم تا اینکه یکی دو هفته پیش یهویی تصمیم گرفتیم انجام بدیم. تا همین الانم داشتم گزارش می نوشتم. امیدوارم تا 10 روز دیگه تموم بشه. این عکس بررسی آیرودینامیکی یک سازه هوایی،صرفا چون خوشگل شده گذاشتم وگرنه مفهوم خاصی نداره :دی.