۰۳تیر
?سوار تاکسی شدم و خوشحال بودم که امروز به موقع سرکار می¬رسم نسبتا خلوت بود. مسیر زیادی نرفته بودیم که حجم افزایشی ماشین ها نوید یک روز فوق العاده را می داد، ترافیک سنگینی شده بود و هیچ راه فراری نبود. دوست نداشتم باز هم دیر برسم. معلوم نبود چه اتفاقی افتاده، بی ملاحظگی مردم کلافه ام کرده بود و البته دعا می کردم اتفاق مهمی نباشد. نیم ساعتی در ترافیک بودم تا به مرکز ترافیک رسیدم. ماشین ها در سه لاین توقف کرده بودند و فقط یک مسیر برای عبور مانده بود که خیلی کند پیش می رفت و لحظه به لحظه بر حجم ترافیک و ماشین هایی که پارک می کردند اضافه می شد. همه از خودروشان پیاده می شدند و طلوع خورشید را نگاه می کردند.
۹۷/۰۴/۰۳