گاه نوشته های از سر شکم سیری

جوان خام
۰۴تیر

ایده قصه خوانی در رستوران و کافه

 

دوست دارم یک رستوران، کافی شاپ یا قهوه خانه داشته باشم.  در بخشی از این رستوران یک سن درست کنم، هر شب در یک

 

ساعت مشخص مثلا ساعت 9 یک صندلی در وسط صحنه ببرم و بنشینم و برای مردم قصه بخوانم. قصه های کهن، قصه های مدرن، قصه های بی سر و ته، قصه های تلخ و شیرین. آدم ها کنار یکدیگر دست در دست هم، به قصه ها گوش می دهند و می خندند و گریه می کنند و به فکر می روند و دست همدیگر را محکمتر می گیرند.

قصه گویی به نظرم سنت خوبیست که آدم ها را به هم نزدیکتر می کند. قصه گویی فقط برای کودک نیست. ما به شنیدن قصه ها نیاز بیشتری داریم.

 

 

۹۷/۰۴/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی