استعفا
جناب مهندس فلانی عزیز
سلام
در ابتدا لازم می دانم از اعتماد و فرصتی که در این چند سال به بنده دادید تشکر و قدردانی نمایم. کار کردن در کنار شما تجربه و آموخته های زیادی چه از نظر فنی و چه از نظر اخلاقی برای بنده داشته است، که از یاد نمی برم. من مهندسی را با XXX شروع کرده ام و نسبت به ان خودم را مسئول می دانم. (مثلا)
با توجه به شرایط فعلی شرکت، با اجازه شما، بهتر می دانم که با رفتنم باری هر چند کوچک از دوش این مجموعه برداشته شود. امید است در آینده با بهبود شرایط کشور و شرکت در پروژه های آینده در خدمت باشم.
لذا خواهشمند در خصوص تسویه ( یا تصفیه؟) حساب با اینجانب دستورات مقتضی صادر بفرمایید.
ارادتمند
--
لازم است یک توضیحاتی اضافه کنم که چرا این استعفا به این شکل نوشته شده.
اوضاع شرکتی که در ان کار می کنم مثل اکثر شرکت ها وضع جالبی ندارد و در حال تعدیل است. من حدود 2-3 سالی به صورت ساعتی و پروژه ای در حین خدمت سربازی با این شرکت کار می کردم و از این جهت خودم را مدیون می دانم و قدردان شرکت بودم. و البته مسئولیت من در شرکت، نسبتا خاص بود و همکاران دیگر دانشش را نداشته اند و تا اینجا خودم را در این زمینه ثابت کرده بودم و شرکت های دیگر هم در این زمینه وقتی نیاز پیدا می کردند سراغم می آمدند. من مدت هاست که به دنبال کار می گردم و چند فرصت هم پیش آمده بود که به خاطر کار در این شرکت رد کردم و از ان ها گذشتم و اخلاقا متعهد بودم که این 2-3 سال سربازی که از من حمایت کردند جبران کنم.
اتفاقی که افتاد این بود که چند روز پیش مدیر مهندسی به من اطلاع داد که با شرایط پیش آمده تعدیل ها بیشتر شده و بخش زیادی از کارگری تعدیل شده اند و تا چند ماه آینده (بهار 98 ) نوبت به مهندسی می رسید. و من جز یکی از گزینه های اول بودم . ( البته دیر یا زود نوبت بقیه هم می شود. ) چرا من جز گزینه های اول بودم؟ اولا سابقه من نسبت به همکاران دیگر کمتر است و همکاران قدیمی تر به هر حال حق آب و گل دارند. دوم مسئولیت من در شرکت در شرایط فعلی کمی لاکچری به نظر می رسد و همیشه در شرایط بحران خانواده ها اول هزینه های لاکچری را حذف می کنند. همیشه اول موز حذف می شود نه نان و سیب زمینی پیاز.
هر دو این دلایل منطقی بود ولی با این حال کمی آزرده شدم از این که جز گزینه های اول هستم. در آن لحظه دوست داشتم یک ضربه سنگین به شرکت بزنم و خودم را خالی کنم.
ولی تجربه به من نشان داد هیچ وقت اقدام سریع و هیجانی نکنم و پل های پشت سرم را هم خراب نکنم و تصویر بدی از خودم به جا نگذارم. ضمن این که مساله شخصی نبود ولی من دوست داشتم شخص اش کنم.
یک اقدام و برخورد تند و نارضایتی اتفاقا چیزی است که مدیریت میخواهد. این جوری با خودش می گوید همون بهتر که انداختیمش بیرون ان بی شعور ناسپاس را! (دقیقا با این لحن) . و کاملا راضی از کاری که کرده به سراغ بقیه کارها می رود.
من نمیخواستم و نمی خواهم این لذت را به کسی بدهم. میخواهم تلخی از دست دادن من همیشه در ذهنش بماند. می خواهم مطمئن بشود که من چیزی از دست ندادم و این شرکت است که یک جواهر ! :دی را از دست داده است. ( و واقعا من چیزی از دست نمی دهم. شور و شوقی که الان من دارم وصف شدنی نیست. کلی انرژی و انگیزه دارم و خدا را شکر کار جدید هم و با حقوق و شرایط و کار بهتر جور می شود.
لذا بهتر دیدم پیش دستانه این کار را انجام دهم و خیلی شیکتر است و نشانه های تمدنی از خودمان نشان بدهیم بهتر است. و البته چیزهایی که نوشتم صادقانه است . کمی افکار پلید پیشتش بود ولی بعد دلم را صاف کردم. به مدیریت حق می دهم که در این شرایط برای زنده ماندن هزینه ها را کم کند.
پ.ن. هنوز این نامه قطعی نشده است و شاید خروجم هم قطعی نشود!