به نظر من همه ما باید درزندگی حداقل 2 شکست اساسی داشته باشیم. باید کمی استین ها را بالا بزنیم و  دنیا را تجربه کنیم. شکست خوردن بهتر از شکست نخوردن است. بهتر است شکست بخوریم تا اینکه هیچ اتفاق خاصی در زندگی مان نباشد. اگر شکست نخوریم اگر همه چیز در بهترین حالت خوب پیش برود، هیچ حرفی برای گفتن نداریم، هیچ چیزی را واقعا تجربه نکرده ایم. یک زندگی کاملا معمولی و روزمره. می روی و می آیی و همین.

من سفر را خیلی دوست دارم. سفرهای ماجراجویانه. سفر هایی که در آن فرهنگ های مختلف و سبک زندگی های متفاوت را ببینم دنیا را ببینم. نه از ان سفر های لوکس و هتل 5 ستاره  و رستوران های کذایی. دوست دارم یک روز کوله ام را بردارم و راه بیفتم هر جا که شد.

2-3 ماه پیش بود که با همه این حرف ها تصمیم گرفتم کاری بکنم. من دوست داشتم تور لیدر باشم. یک دفعه یک ایده در ذهنم جرقه زد و هی فکر و ایده پردازی شاید تا صبح خوابم نبرد. اگر تور رفته باشید یا شنیده باشید می دانید که فضای تور ها به طور کلی غیر مذهبی است (برای احتیاط نمی گویم ضد مذهبی). پس تصمیم گرفتم یک گروه تور راه اندازی کنم که جامعه هدف آن گروه های مذهبی (خانوادگی و متاهلی) باشد. ماموریت را تعریف کردم. چشم انداز 5 ساله را گذاشتم اجرای تور کشور های اسلامی (لبنان، اردن، مصر، مالزی، اندونزی و نیجریه، تونس و کشورهای افریقایی مسلمان). شعارم این شد: دنیا دیده شوید.

یکی از اهداف اصلی در کنار ماهیت بیزنسی این کار این بود شرایط و امکان سفر برای خانواده های مذهبی فراهم شود و سفر را تجربه کنند. دنیا را ببینند. افرادی که دنیا را می بینند، دنیادیده اند (غیب گفتم) منعطف ترند، تنوع افکار و سلیقه ها و فرهنگ ها و زندگی ها را دیده اند، شرایط مختلف و گاها سخت و باورنکردنی آدم ها را دیده اند و دیگر دنیا را از دریچه تنگ و کوچک نگاه خود نمی بینند. درک می کنند که زندگی فقط این نیست، فقط آن نیست.

یکی از اهداف جانبی چنین کاری حضور ماست. ما باید در همه عرصه ها حاضر باشیم، غایب نباشیم. نباید میدانی را خالی کنیم تا جولانگاه غیر شود. می تواند از حضور طلاب در سواحل مازندران اثر و کارکرد بهتری داشته باشد.

که البته فعلا برای مدتی فریز شده و کار جدیدی را شروع کرده ایم و امیدواریم.