گاه نوشته های از سر شکم سیری

جوان خام

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۴مهر

مطلب خیلی خوب سایت ترجمان باعث شد که چند خطی هم من نظرم رو در موردش بنویسم که اینجا هم می گذارم. (البته من عملا کار من خلاصه و گردآوری از دو کتاب است)

مطلب اصلی

کارکردن بی‌معناست و کارنکردن بی‌فایده

در کتاب اسلحه میکروب فولاد آقای دیاموند توضیح می دهد که با تحول از عصر شکار به کشاورزی، تکنولوژی و توسعه سرعت بیشتری پیدا کرد. در واقع یک جا نشینی و کشاورزی و تولید انبوه باعث شد طبقه ای از افرادی به وجود بیایند که دیگر برای نیازهای اولیه خود یعنی غذا وقت کمتری می گذارند و به نوعی از سر بیکاری و فراغت سراغ کارهای دیگری رفتند و کم کم ابزارها ساخته شد و کم کم ساختارهای دیوان سالاری و حکومتی و...

من فکر می کنم این روند همچنان ادامه دارد. کم کم به قدری تکنولوژی ها و فناوری اطلاعات پیشرفت می کنه که اشباع میشه و نیازی به این همه نیروی متخصص در این زمینه ها نخواهیم  و نیاز به کار کردن و ساعت های کاری کمتری میشه  در نتیجه بشر در هرم نیازهای مازلو یک پله بالاتر می رود و از طبقه رفاه به طبقه آرامش گام بر می دارد و بعد احتمالا دوره ای از معنویت گرایی را دوباره خواهیم داشت که این بار انتخاب انسان است. یکی از موانع اصلی و مخل اوقات آزاد رسانه های سرگرمی است که گذار ما از پله به پله بعدی را کند می کنند.

نگاه شهید آوینی هم در این زمینه خیلی زیبا و عمیق است و البته جای نقد و بررسی دارد. ولی نکته اینجاست که آوینی 30 سال پیش این بحث را شروع کرده بود.

آقای میم
۱۶مهر

اول اینجا را بخوانید.  http://tarjomaan.com/neveshtar/9127/

خود واقعی ما کدام است؟

خود واقعی ما آن است که در دنیای بیرونی داریم ؟  یا خود واقعی ما در فضای مجازی ظهور می کند؟

آیا الزاما خود واقعی آنی است که در فضای مجازی داریم؟ به نظر من نه.

اصلا خود واقعی ما چیست و کجا شکل می گیرد؟

من "خود" واقعی را آن "خود"ی در نظر میگیرم که تحت تاثیر فضای بیرونی نیست و به طور کلی "واکنشی" نیست و بلکه "اصولی" است. طبق اصول رفتار می کند.

آیا این که ما در یک فضای کاملا آزاد و بی قید و بند رفتارهای خاصی ممکن است داشته باشیم این خود واقعی ما است؟ خود واقعی ما متاثر از محیط اطراف است، این خود واقعی ما نیست. این "خود" افسار گسیخته ماست.

شاید از آزمایش استنفورد چیزهایی شنیده باشید. فیلیپ زیمباردو مسئول این آزمایشات کتابی دارد در به نام "اثر لوسیفر- چطور آدم های خوب تبدیل به شیطان می شوند" این آزمایشات نشان می دهد که این مساله ربطی به "خود واقعی" و فضای واقعی و مجازی ندارد. همه ما شیطان هایی درون مان داریم که اگر کنترلش نکنیم تبدیل به شیطان می شویم. در فضای واقعی علاوه بر کنترل خودمان کنترل های اجتماعی هم وجود دارد که باعث می شود این شیطان درون خفته یا در زنجیر بماند.

ما تحت تاثیر این آزادی بی قید و بند و بی حد و حصر ممکن است شیطانی و خشمگین و فحاش بشویم ولی در اصل "خود" های بهتری داریم و خود واقعی مان احتمالا چیز بهتریست. این آزادی بی حساب و کتاب است که ممکن است  که "خود واقعی ما" را فاسد کند.

----

در یک گروه دبیرستانی تلگرامی عضو بودم. مطلبی (خیلی تند نبود فقط کمی خلاف جریان بود) از جای دیگر فوروارد کرده بودم فردا که گروه را چک کرده بودم کلی فحش خورده بودم و طرف (که همکلاسی 10 سال پیشم بود) لفت داد. با خودم گفتم آیا رو در روی هم بودیم باز هم فحش می داد یا نهایتا حرف میزد و اعتراض می کرد؟ حس می کنم دوستم باور ندارد پشت این اکانت تلگرام یک آدم واقعی از پوست و گوشت و احساسات وجود دارد و ممکن است ناراحت شود اشکش دربیاید و تعجب کند از چنین عکس العمل غیر منصفانه ای. احتمالا قیافه ام را یادش رفته است و فکر میکند من یک ربات تلگرامی هستم. وگرنه مگر میشود آدمی را که یک دوره 4 ساله با او هم کلاس بودی اینطور زخمی کنی و بروی.

آیا این خود واقعی اش بود؟

-------

وقتی مردم شخصاً و رودررو گفتگو می‌کنند به‌طور طبیعی نوعی خویشاوندی احساس می‌کنند، حتی اگر با دیدگاه یکدیگر مخالف باشند

این احساس خویشاوندیْ عدم اعتماد را تعدیل و احترام را ترویج می‌کند. هنگامی که همان گفت‌وگوها در قلمروی بی‌روح صفحۀ رایانه صورت می‌گیرد، با احتمال بسیار بیشتری به پیشی از رقیب و توهین خشمگینانه تنزل پیدا می‌کند. خود تکنولوژی آن چیزی را به وجود می‌آورد که لانییِر «ترول۸ درونی» ما می‌نامد.

آقای میم
۰۹مهر

نوبت ما شده است.

دارم پدر می شم.

دوست دارم برای فرزندم که الان در مرحله اسب دریایی قرار دارد نامه ای بنویسم. ولی حقیقتش حرف خاصی با او ندارم. بخصوص الان خسته هستم. فعلا همین قدر می گویم امیدوارم اسب  باقی نمانی و آدم بشوی و آدم بمانی.

کمی بعدتر...

البته ما خودمان هم در تلاشیم برای آدم شدن و هنوز فاصله قابل توجهی از یک اسب نداریم.

فرزندم بزرگ که شدی به قلبت رجوع کن و به حرف دلت گوش کن. وایسا وایسا شوخی کردم. حرف دل چیه؟! از کجا معلوم الهامات شیطانی نباشه؟ فرزندم به دنبال موفقیت هم نباش. فرزندم وقتی همه دیوانه وار دنبال موفقیت اند (موفقیت هم که میدانی یعنی چه ) و حرص می زنند برای موفقیت، تو بدنبال حقیقت باش.

سعی کن در زندگی به دردی بخوری. حتما شنیده ای که می گویند فلانی به درد لای جرز دیوار هم نمی خورد. حداقل در حد آجر قابلیت داشته باش. فقط به خودت فکر نکن. خیر برسان به بقیه. اثر گذار باش.

فرزندم سیب زمینی نباش. جاذبه و دافعه داشته باش.

فرزندم آن زمانی که تو بزرگ شدی احتمالا چیزی از خدا و اخلاق نمانده باشد و همه به دنبال بهینه سازی و حداکثر کردن سود هستند ولی تو یادت باشد خدا را گم نکنی. نکند پول خدایت شود. نکند شهرت و جاه و مقام خدایت شده باشد. حالا باز اینها خوبه خیلی متاسف میشوم و در گور به خود خواهم لرزید اگر اهدافت به شاخ اینستا و شاخ شدن در شبکه های مجازی آینده شدن و لایک گرفتن تقلیل یافته  باشد.

فرزندم من و مادرت تمام تلاشمان را داریم می کنیم که آرزوهای دست نیافته خودمان را به تو تحمیل نکنیم و از تو روحانی، فیلسوف، نویسنده، عارف، عکاس، جنگلبان یا مصلح جهانی نسازیم. ولی امیدوارم تو هم آدم باشی و جنبه داشته باشی و بتوانی خودت راه خودت را پیدا کنی. البته این طور هم نیست که ولت کنیم. پوست از سرت می کنیم . (تمرین های سنگین و شنا و در حال دواندن بچه در کنار ساحل با آهنگ زمینه راکی)

فرزندم من و مادرت تمام تلاشمان را می کنیم که برای تو محیط مناسبی فراهم کنیم و کلی کتاب داریم می خوانیم که توی پدرسوخته را چگونه تربیت کنیم.

چند روز بعد

دلبندم ما نذر کرده بودیم برای امام رضا و تو زود آمدی و خودش مشهدش را هم کم تر از چند روز جور کرد تا تو در چند هفتگی مشهدی شوی. دلبندم مشدی باش. یعنی با مرام و با معرفت باش با صفا باش.

راستی فرزند جان، تو در زمین تنها نیستی، هر وقت احساس کردی تنهایی برو پیش امام رضا. درد و دل کن. سبک می شوی. راهت را پیدا می کنی.

چند روز بعدتر

فرزندم مادرت برای اینکه همه ویتامین ها و پروتئین ها به تو برسد مجبور است تاکید میکنم مجبور استخنده همه اش انجیر و زرد الو و انار و بادام و به و آناناس (آخریو شوخی کردم) و شیر و ماست بخورد آن هم با نرخ دلار افسار گسیخته متغیر.

فرزندم مادرت دارد تو را با روح و جانش تغذیه و مراقبت می کند. نکند عین آن پسربچه "کره خر" در درخت بخشنده "عمو شلبی" فقط گیرنده باشی و از مادر بخشنده ات فقط استفاده کنی. قدر لحظه لحظه اش را باید بدانی.

دلبندم، از همین الان بگویم این را. بیش تر این را برای خودم می گویم. شاید بعدا وضع عوض شود. من دوست ندارم از آن باباهایی بشوم که عکس بچه شان را روی دسکتاپ گوشی  میگذارند و عکس پروفایل تلگرام و اینستاگرام و دیگرگرام ها کنم. یا هی به این و آن عکست را نشان دهم یا مدام از تو حرف بزنم.

نور چشمم، همیشه دنبال حقیقت باش. به همین راحتی قانع نشو. به جای اخبار و رسانه ها کتاب بخوان تا خودت حقیقت را پیدا کنی. کتاب که بخوانی خودت راه رسیدن به حقیقت را پیدا میکنی.

فرزند جان، پیرو پاراگراف قبلی، حق جو و حق پذیر باش. این حق پذیری خیلی مهم است. اگر حس کردی چیزی حق است آن را بپذیر. به دنبال اثبات خودت نباش. بگذار حق راهش را در تو بیابد و راهنمای تو باشد.

عزیزم، خواهش می کنم وصیت مولایمان به فرزندش را حتما بخوان. این را برای من و تو نوشته است. این می تواند چراغ راهت باشد.

فرزندم بقیه نامه را هفته های بعدی می نویسم.

آقای میم