گاه نوشته های از سر شکم سیری

جوان خام
۲۴مهر

مطلب خیلی خوب سایت ترجمان باعث شد که چند خطی هم من نظرم رو در موردش بنویسم که اینجا هم می گذارم. (البته من عملا کار من خلاصه و گردآوری از دو کتاب است)

مطلب اصلی

کارکردن بی‌معناست و کارنکردن بی‌فایده

در کتاب اسلحه میکروب فولاد آقای دیاموند توضیح می دهد که با تحول از عصر شکار به کشاورزی، تکنولوژی و توسعه سرعت بیشتری پیدا کرد. در واقع یک جا نشینی و کشاورزی و تولید انبوه باعث شد طبقه ای از افرادی به وجود بیایند که دیگر برای نیازهای اولیه خود یعنی غذا وقت کمتری می گذارند و به نوعی از سر بیکاری و فراغت سراغ کارهای دیگری رفتند و کم کم ابزارها ساخته شد و کم کم ساختارهای دیوان سالاری و حکومتی و...

من فکر می کنم این روند همچنان ادامه دارد. کم کم به قدری تکنولوژی ها و فناوری اطلاعات پیشرفت می کنه که اشباع میشه و نیازی به این همه نیروی متخصص در این زمینه ها نخواهیم  و نیاز به کار کردن و ساعت های کاری کمتری میشه  در نتیجه بشر در هرم نیازهای مازلو یک پله بالاتر می رود و از طبقه رفاه به طبقه آرامش گام بر می دارد و بعد احتمالا دوره ای از معنویت گرایی را دوباره خواهیم داشت که این بار انتخاب انسان است. یکی از موانع اصلی و مخل اوقات آزاد رسانه های سرگرمی است که گذار ما از پله به پله بعدی را کند می کنند.

نگاه شهید آوینی هم در این زمینه خیلی زیبا و عمیق است و البته جای نقد و بررسی دارد. ولی نکته اینجاست که آوینی 30 سال پیش این بحث را شروع کرده بود.

در ادامه بخش هایی از کتاب مبانی توسعه و تمدن غرب آورده ام.

به راستی هیچ فکر کرده اید که چرا بشر غربی توسعه و رشد خود را با افزایش ساعات اوقات فراغت و تفنن خویش می سنجد؟ یکی از بارزترین مشخصات جامعه ایده آل توسعه یافته این است که در آن، کار تا حداقل ممکن کاهش یافته و متقابلاً ساعات فراغت به حداکثر رسیده باشد. این از خصوصیات رکنی آن بهشت زمینی است که انسان امروز در جست و جوی آن است. وقتی معیار رشد، کار کمتر باشد مسلماً بهشت جایی است که در آن اصلاً کار نباشد. یک نظر به کتاب های اقتصادی غرب که در زمینه توسعه نگاشته شده است کافی است که این معنا را به انسان بفهماند که اگر می خواهید ببینید جامعه ای توسعه یافته است یا نه، ساعات کار کارگران را نگاه کنید؛ کار کمتر مساوی با رشد بیشتر است.

استقبال غرب از اتوماسیون با این اشتباه ملازمه دارد که آنها می پندارند که خودکاری یا اتوماسیون ساعات فراغت انسان را افزایش می بخشد. و البته حتی اگر فراغت را به مثابه ارزشی مسلم تلقی کنیم باز هم گسترش اتوماسیون توفیق در این زمینه نداشته، چرا که بجز اربابان و حکمرانان امپراتوری ماشینی، همه زندگی انسان ها وقف گسترش اتوماسیون شده است.

در صورت نهایی و آرمانی زندگی ماشینی، گذشته از آنکه تفکر انسان - یعنی ارزشمندترین نقطه وجود او - صرف حفظ و نگهداری و توسعه ماشینی می شود، باز هم کار به تمام معنا حذف نمی شود. آلدوس هاکسلی(49) در کتاب دنیای متهور نو(50) به خوبی متوجه شده است که جامعه آینده به قشری از انسان ها نیازمند است که برده وار کارهای سیاهی را که لازمه فراغت اقشار دیگر است بر عهده بگیرند. دنیای متهور نو یک جامعه برده داری است اما برده ها نیز خوشبختند، چرا که علوم آزمایشگاهی تا بدانجا پیش رفته است که بچه ها خارج از رحم مادران، در لوله های آزمایشی پرورش پیدا می کنند و اینچنین، در شرایط آزمایشگاهی متفاوت می توان انسان های متفاوتی دقیقاً متناسب با جدول طبقه بندی مشاغل تربیت کرد، به گونه ای که همه آنها از کار خود راضی باشند

 

این زمینه، اقتصاددان جدید با این طرز تفکر بار آمده که کار را همچون چیزی تلقی کند که اندکی بیشتر از یک شر واجب است. از دیدگاه یک کارفرما، کار در هر مورد فقط یکی از اقلام قیمت تمام شده است، که اگر نتوان آن را فرضاً از طریق خودکاری (automation) بکلی حذف کرد باری باید به حداقل تقلیلش داد. از دیدگاه کارگر، کار یک امر مصدع است؛ کار کردن یعنی فدا کردن فراغت و آسایش، و دستمزد عبارت است از جبرانی برای این فداکاری.(58)

حالا اگر این بینش را با نظرگاه اسلام، یعنی کار به مثابه عبادت، مقایسه کنید به عمق فاجعه ای که برای بشر غربی و غرب زده اتفاق افتاده است، پی می برید. یکی از مهم ترین نکاتی که همواره ما را در مطالعه جوامع سنتی اسلامی شگفت زده می کرد همین بود که چگونه - مثلاً در مورد سفالگران میبد یزد - کار و زندگی آنها آمیخته با یکدیگر بوده است. اکنون ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تجربه باشکوه نهادهای انقلابی، به خوبی این معیار را دریافته ایم که نظرگاه اسلام درباره کار با آنچه که امروز در جوامع غربی و غرب زده می گذرد - و مع الاسف هنوز هم آثار آن در تشکیلات اداری و کارگری ما باقی است - متفاوت است. وقتی کار خدمت به خلق برای رضای خدا و همچون وسیله ای باشد که استعدادهای وجود انسان را در طول زندگیش به فعلیت برساند، آنگاه کار و زندگی یک انسان مؤمن آنچنان در هم می آمیزد که انفکاکشان از یکدیگر ممکن نیست. یکی از وجوه تفاوت نهادهای انقلابی و تشکیلات اجرایی موروثی که ارمغان غرب زدگی ما هستند در همین جاست که کار در نهاد انقلابی به مثابه عبادتی بزرگ تلقی می شود. کسانی ممکن است اعتراض کنند که: ای آقا!... مگر می شود تشکیلات و سازمان بندی اجتماعات را بر انگیزه های درونی بنا کرد؟ انگیزه های درونی که ضمانت اجرا ندارند. این حرف ها حرف های ایده آلیست هاست. بیایید واقعی فکر کنیم؛ اجتماع نظم می خواهد. جواب حقیر این است که نظم و انگیزه الهی نه تنها منافات ندارند بلکه با هم ملازمند؛ اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم. چه چیز جهاد سازندگی را قادر ساخت که با نظمی حیرت انگیز طرح محرم را چهل و پنج روزه به پایان برساند، حال آنکه مقاطعه کارهای خارجی یک سال وقت و صدها برابر هزینه طلب می کردند؟ کار به مثابه عبادت. اتفاقاً نظام جمهوری اسلامی نیز باید سعی کند که تشکیلات اجرایی خویش را در عین حال بر نظم و انگیزه های درونی بنا کند. انسان به راستی در نظام کارخانه ای برده ای بیش نیست. تعریف برده چیست؟ انسانی که ناچار است بدون انگیزه های درونی و فقط برای زنده ماندن، کار بدنی مشخصی را تمام عمر صبح تا شب تکرار کند. شاخص انسانیت دو چیز است: تکامل روحی و اراده آزاد - که این هر دو تنها در عبودیت خدا حاصل می آید و لاغیر. وقتی شما انگیزه الهی را در کار داخل کنید، بلافاصله کار به وسیله ای برای رشد و تعالی انسانی تبدیل می شود و وجود انگیزه، فی نفسه کار را تابع اراده و انتخاب انسان می گرداند. بالعکس، انسانی که ناچار باشد بدون انگیزه الهی و صرفاً برای تأمین معاش کار کند، بنده معاش است و بندگی معاش با اراده آزاد منافات دارد. تنها بنده خداست که از همه تعلقات آزاد است و اراده اش را هیچ چیز جز حق محدود نمی کند..

۹۷/۰۷/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی