گاه نوشته های از سر شکم سیری

جوان خام
۰۳تیر

?سوار تاکسی شدم و خوشحال بودم که امروز به موقع سرکار می¬رسم نسبتا خلوت بود. مسیر زیادی نرفته بودیم که حجم افزایشی ماشین ها نوید یک روز فوق العاده را می داد، ترافیک سنگینی شده بود و هیچ راه فراری نبود. دوست نداشتم باز هم دیر برسم. معلوم نبود چه اتفاقی افتاده، بی ملاحظگی مردم کلافه ام کرده بود و البته دعا می کردم اتفاق مهمی نباشد. نیم ساعتی در ترافیک بودم تا به مرکز ترافیک رسیدم. ماشین ها در سه لاین توقف کرده بودند و فقط یک مسیر برای عبور مانده بود که خیلی کند پیش می رفت و لحظه به لحظه بر حجم ترافیک و ماشین هایی که پارک می کردند اضافه می شد. همه از خودروشان پیاده می شدند و طلوع خورشید را نگاه می کردند.

۹۷/۰۴/۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی