دارم تلاش می کنم به زندگیم معنا ببخشم (در کنار تمام بازیگوشیها و شیطنت ها) اگر قرار برای آینده ام برای زندگیم برای آخرتم برنامه بریزم به نظرم وقتش همین الانه! خب یه زندگی آرمانی و ایده آل رو چه طور ترسیم می کنید ؟ آیا واقعا آرمان هاتون واقعا آرمان های شماست؟ یا دیکته شده؟ اگه آرمان و هدف من باشه قاعدتا باید جانانه پاش وایستم که تا الان این طور نبوده! آیا اندازه عملمون به اندازه آرمان هامون بوده ؟
زندگی رو چطور باید پایه ریزی کرد که بعد از 80 سال که به گذشته نگاه کردی، نگی : پوفففف اینم که شد مثل زندگیه همه ! اینم که تکراری بود، بودم و نبودم فرقی نمی کنه. چطور باید از ورطه تکرار فرار کرد. چطور باید از پوچی و روزمرگی فرار کرد ؟ چطور باید از بند و مال و دنیا و شهوت و مقام و همسر و فرزند رها شد ، و در عین حال در کنارشون بود ! اصلا یه چیز دیگه، آیا متفاوت بودن الزاما خوبه ؟!! هدف نهایی ما چیست ؟ اصلا باید هدف داشت ؟ اصلا هدف باید نهایت داشته باشه ؟ فکر کنین رفتین 80 سال بعد و از اونجا دارین به گذشته خودتون به الآنتون نگاه می کنین ؟ چی می بینین ؟ راضی هستین ؟ چه چیزایی باید تغییر کنه ؟
جدای از اهداف شخصی چقدر هدفی رو که خداوند برامون ترسیم کرده جدی می گیریم؟ چقدر شناخت پیدا کردیم بهش؟ ایا تونستیم بهش عمق بدیم ؟
اگر مسلمون دو آتیشه باشی میگی الا لیعبدون! ولی کو؟ من این یعبدون رو از کی باید یاد بگیرم. من انسان هزاره سوم کجا فرصت فکر کردن پیدا می کنم ؟ کجا می تونم این همه مشغله های کاذب رو کنار بگذارم و به بندگی فکر کنم ؟ کجا این هدف ما بوده واقعا ؟ میلیادرها بار انسان تکرار شده، ولی چرا هیچ اتفاقی نیفتاده؟
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست.
نویسنده : مسعود - ساعت ۱٢:٥٩ ب.ظ روز سهشنبه ۱٥ بهمن ۱۳٩٢ | نظرات [44] | لینک ثابت