این 1-2 روز همش این ور اون ور بودیم . اولش که برای معافیت تحصیلی باید میرفتم 120 (پلیس +10) رفتیم ستارخان گفت هیچ اطلاعاتی ازت ثبت نشده و باید بری میدون سپاه که دیر شده بود . بعدش رفتم میرداماد برای پروژه ارشد که صاحابش نبود و دوباره باید برم :-( . بعد ازونجا رفتم هوافضا میدان نوبنیاد برای پروژه کسری . خلاصه شمال شهر رو هم کشف کردیم . آنچنان فرقی با مرکز شهر نداشت . وقت برگشتن به مترو قیطریه سوار ون شدم ما هم هیچ وقت ماشین شاسی بلند از نزدیک ندیدیم که، حالا موندیم چه جوری سوار شیم خلاصه با کله رفتیم تو . راننده بعد از سوارشدنم به دسته کنار در اشاره کرد و گفت باید میگرفتیش و گفت همه ی ماشینا شاسی بلند دارن ازینا . راننده دل پری داشت ، من اصولا شنونده ی خوبی هستم برای راننده ها و... از مسافرینی گفت که به پشتیبانی لوکیشن خودشون بقیه رو آدمای نفهمی فرض میکنن آدمایی که درک نمیکنن راننده زندگیش از همین راه میگذره و باید برای مسافر بین راه نگه داره ولی مسافر که خودش رو چند مرتبه بالاتر میدونه فقط به فکرخودشه و میخواهد به هر قیمتی (البته به قیمت تعرفه تاکسیرانی) سریعتر به مقصدش برسه . مرام و معرفت ربطی به لوکیشن نداره . بگذریم بعدش رفتیم اتوبان شهید باقری بعد از علم و صنعت برای پروژه دیگری ، اصلن نزدیک نبود باور کنین خیلی دور بود . کاش شرق تهران رو میتونستن بیارن مرکز تهران .موقع برگشت چند تا دانشجو دختر و پسر کنار هم نشسته بودن وبلند بلند حرف میزدند و میخندیدند فکر میکردند دانشجو بودن یعنی بی قید و بند حیا بودن ، یه زمانی دانشجو واسه خودش شخصیتی داشت ، البته همیشه بازیچه بازی های سیاسی بودیم و نگاه آرمانیمون باعث شده نتونیم واقعیت ها رو ببینیم ، از دو گروه مثال میزنم ، یه عده که نگران سلامتی و بهداشت وضع تغذیه چند زندانی هستند و در مقابل گروهی که به سفارت انگلیس تجاوز میکنه و اسمش رو میزاره آرمانخواهی ، برمیگردیم به مترو ، هر کدوم از دخترای دانشجو وقت پیاده شدن با تک تک پسرا دست داد چندشم شد ، روبروی من یه دختر 6 ساله نشسته بود که پدرش اونور تر ایستاده بود وقتی یه پیرمرد وارد شد از جاش بلند شد که اون آقا بشینه و خیلی مهربون و مودب ، مرام و معرفت ربطی به لوکیشن و سن نداره . نهایتا بعد از پیمودن شونصد ایستگاه رسیدیم خانه . پادرد گرفته بودم وحشتناک . چون اصولا من مسیر های کمتر از نیم ساعت پیاده میرم و اینارو جمع کنیم بیشتر از 2-3 ساعت پیاده میشه . شدیم مثله این مامان باباها تنهایی هیچی از گلومون پایین نمیره ، باید هر چی هست بخریم بیایم خونه سه تایی بخوریم .

فرداش دوباره برای کسری قرار مصاحبه داشتم با یه جای دیگه . رفتیم و صحبت کردیم .احتمالا کار من بحث حرارتی یک ماهواره مجهول الهویه ای باشه ظاهر امر ترسناکه و ابهام زیاد داره ، آقاهه یه جورایی انگار میترسید توضیح بده و انگار مساله نشنال سکیوریتیه !!! من اگر شهید شدم لطفا سلف رو به نام من کنین .

+هیچ وقت از هیچ کس انتظار نداشته باشین شما رو درک کنن ، سعی کنیم راه خودمون رو خودمون بسازیم .

+ ما در محدود کردن ید طولایی داریم . بیاین این بار محدودیت های خودمون رو محدود کنیم .

+ عید مبارک :-) . شیعه علی علیه السلام کسی است که عملش ، سخنش را تایید کند .