پرسون پرسون، یواش یواش، اومدم در خونتون

ترسون ترسون، لرزون لرزون، اومدم در خونتون

یک شاخه گل در دستم، سر راهت بنشستم، از پنجره، من رو دیدی، مثل گل ها خندیدی

آه، به خدا، آن ‌ نگهت،‌ از خاطرم، نرود

آه، به خدا، آن ‌ نگهت ،‌ از خاطرم، نرود

 

پرسون پرسون، یواش یواش، اومدم در خونتون

ترسون ترسون، لرزون لرزون، اومدم در خونتون

یک شاخه گل در دستم، سر راهت بنشستم، از پنجره، من رو دیدی، مثل گل ها خندیدی

آه، به خدا، آن ‌ نگهت،‌ از خاطرم، نرود

آه، به خدا، آن ‌ نگهت،‌ از خاطرم، نرود

 

گفتم، گفتم، آره، گفتم به خدا قهر گناهه، دل منتظره، چشم به راهه

ای من، آره، ای من به فدات، ناز مکن تو، با چشم سیات، ناز مکن تو

این دو روز دنیا، مثل خواب و رویا، گذرونه

با هم آشتی کنیم، که بهار دوباره، گل فشانه

 

گفتم، گفتم به خدا قهر گناهه، دل منتظره، چشم به راهه

ای من، ای من به فدات، ناز مکن تو، با چشم سیات، ناز مکن تو

این دو روز دنیا، مثل خواب و رویا، گذرونه

با هم آشتی کنیم، که بهار دوباره ، گل فشانه

 

+میخواستم یه پست در مورد معیارهای همسر بزارم ولی نشد . (چند ماهه روش داریم کار میکنیم تا اینجا 30-40 تا نوشتیم ، همین قد بگم که همسر آینده ی ما کلا اشتباه میکنه که ما رو به عنوان همسر آینده اش انتخاب میکنه ) . ولی نه از شوخی گذشته واقعا پسر خیلی خوبیم!!! .

+ علامه حلی تقریبا 15 سالش که بود ازدواج کرد . و اتفاقا خیلی داستان جالبی هم هست ازدواجش . ولی الان ببینین به کجا رسیدیم !!!همه انقد در گیر و دار مدرک گرفتن و خدمت و خونه و ماشین و... هستیم که هی زندگیمون رو به بهانه های مختلف عقب میندازیم .ولی من دارم تلاش میکنم همه ی این موانع رو مرتفع کنم. کلی حرف بود ولی کی به تئوری های ما گوش می کنه . به نظرم مشکل اساسی اینه که نمیتونیم اعتماد کنیم به خدا نمیتونیم اعتماد کنیم . هنوز خیلی باید روش کار کنم . خدایا هوامو داشته باش من فقط 7-8 ماه وقت میخوام .

پسر آینده ی من شک نکن من تا 20 سالگی شوهرت میدم شک نکن .

+ یه روز وقت کردم میخوام در مورد 50 سالگی خودم و خطاب به 50 سالگی خودم و شایدم خاطره ای از 50 سالگیم بنویسم .