ما در عرصه های مختلف ادم های قوی کم داریم یا نداریم. چامسکی نداریم. برژینسکی نداریم. ویل دورانت نداریم. راسل نداریم. اگر باشند هم منزوی شده اند و حرفشان قدرت ندارد. باید یک سری نظریه پرداز، متفکر و عالم رو تک تک مسائل به صورت بنیادی و ریشه ای کار کنند و ساختارها و عملکردها و کارکردها رو بازتعریف کنند سیاست گذاری های کلی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی باید قوی و درست تعریف شوند.

هنوز در ایران هدف دانشگاه مشخص نیست. ورودی و خروجی آن چه باید باشد؟ مشخص نیست چه میخواهیم و به کجا می خواهیم برسیم؟ این مساله در ابعاد فردی و کلان وجود دارد و حل نشده است.

مسئله اساسی بعدی خودکوچک بینی ای است که وارد اصول روشنفکری مان شده است. نه به خودمان اعتماد داریم و نه به هیچ ایرانی دیگر. شعار ما : ما نمی توانیم.

به نظر منِ جوانِ کم سن و سال پایه ای ترین مساله این است که خیلی سطحی شده ایم. حوصله فکر کردن نداریم. هر خوراک فکری به ما بدهند به راحتی و بدون کوچکترین عمیق شدن قبول می کنیم. من دانشجویان دانشگاه های تراز اول کشور را می بینم که کنار درس فقط به تفریح فکر میکنند. البته از انصاف دور است که نگویم ایده پردازی هم میکنیم ولی ایده برای ساخت دابسمش!!!