گاه نوشته های از سر شکم سیری

جوان خام
۰۴تیر

یکی از کارهایی که خیلی دوست دارم این است که کتاب فروش سیار شوم. یک ون فولکس از این قدیمی ها بردارم و پر کتاب ش کنم و بروم در کوچه و خیابان های شهر های ایران – هر چه از پایتخت دورتر بهتر – دوره بیفتم و یک بلندگو بگیرم و مردم شهر را صدا کنم:

خانه دار بچه دار کتاب داریم.

کتاب های قشنگ، کتاب های خوندنی.

خونه دار و بچه دار اگه می خواید شوهراتون مهربون بشن، براتون کتاب دارم.

اگه می خواید بچه هاتون آدم بشن براتون کتاب دارم.

اگه می خواید زندگی تون عوض بشه براتون کتاب دارم.

همسر و بچه ها در کنار من، می گیم و می خندیم و کتاب می خوانیم. زیر باران، زیر آفتاب، در گرمای کویری، در سرمای زمستان شهر ها را می گردیم و کتاب می خوانیم و دنیا را سیر می کنیم. یک کاروان هم پشت ماشین. همانجا زندگی کنیم. هر روز شهرهای مختلف.

خونه دار و بچه دار کتاب داریم. همه رقم همه مدل، زنونه، مردونه، بچگونه. کتابای نو، کتابای دسته دو. تا فرصت هست بیاید.


به نظر من در این دنیا که اکثریت ما به یک شکل و روش و سبک زندگی می کنیم، همه داریم شبیه هم می شویم با زندگی های یکنواخت و با قالب های تکراری و تحمیلی، این می تواند یک تجربه ناب باشد. کاش جرات و جسارت لازم را داشتم. البته فرصت هست. باید فعلا روی چیزهایی که پشت بلندگو می خواهم بگویم بیشتر کار کنم.

۹۷/۰۴/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی