گاه نوشته های از سر شکم سیری

جوان خام
۰۶خرداد

سلام  دوستای گلم .

اول  از همه چند  تا عکس میزارم که جالبن واسه خودم  .


به نظرتون این  چیه ؟؟؟   آلو ؟؟؟  نه خیر خرمالو ه ه ه   .  این  اولین  میوه  ی  درخت خرمالو  که  همین امروز  عکس  گرفتم  ازش  .  خلاصه  همه  ذوق  کردیم . البته  من  که چشم  اب نمیخوره  اینا رو بشه خورد .  ولی  باحاله .


اینا  هم  قارچه  .  مربوط  به  یه  روز  بارونی  تو همین  2-3 ماهه .  بازهم ما ذوق کرده بودیم .  البته  نخوردیم  اینارو . نیشخند

ایشون  هم که  معرف  حضور  همه  هستن  .  بنده  هم  از عکاسان  به نام  نشنال  جئوگرافیک  هستم . البته  عکس های  تکان دهنده ای از چند ثانیه  بعد هم  هستش که  به دلیل  خشانت بالا از  درج تصاویر معذوریم .

خب عکس ها  تموم  شد .  میخوام برم بالای منبر .

گفته بودم  که  درگیر شدم  به خاطر ندانم  کاری های خودم  . هنوزم هستم  .  تلاشم رو میکنم که  درست  بشه ولی نشدم  نشد .  خدا بزرگه  .  زندگی که تموم نشده . یه چند روزی  همش تو فکر  بودم . چون الان  دقیقا  در مرحله  ای هستم که  نمیدونم  2 روز بعد برنامه ام  چه خواهد بود .  ولی هر چه  که  باشه میخوام  همه تلاشمو  بکنم .  مرد اونه  که  از  سختی ها و مشکلات  فرصت  و  موقعیت  بسازه  وگرنه اگه  همه چی  حاضر و اماده  باشه  که  شخصیت ادم  شکل  نمیگیره  میشه یه موجود نتراشیده و  بدشکل . ممکنه در این مسیر ادم  یه چیزایی که اتفاقا  خیلی  واسش مهمه از دست بده . اعترامی کنم اشتباهات  زیادی داشتم  .  خوب زندگی نکردم  . این همه تلاش واسه اینه که ادم خوب  زندگی کنه اگه اینا خودشون بشن  منبع  استرس یعنی داری مسیر رو   اشتباه میری  یعنی خوب  زندگی نمیکنی یعنی نمیدونی چی میخوای  فقط  بهت  گفتن که باید  ازاین راه بری  .  هنوز  مجهولات  زیادی تو  ذهنم  هست   هنوز  خیلی کارا  هست  که  دوست دارم  بکنم  و  نکردم  .  خیلی  جاها  هست که میخوام  برم  و نرفتم  .  برای 70  سال  اینده  یه برنامه  ی  خیلی  خوب  چیدم .  خیلی چیزها هست که میخوام  بخورم و نخوردم نیشخند. ( سبزی کوکو و  جدیدا مربای به وانجیر و...)

بابای  گلم  هم  خیلی  ازاین  که  این  چند روز یه جور  دیگه  بودم  شاکی  بود و  تهدید  کرد  که  اگه  فردا  که  میام  این  ریختی باشی نه من  نه  تو  و  کلی  حرف های  امید بخش .

هدیه :انقده این  ایه  ارومم میکنه که حد نداره .  تقدیم  به همه ی اونایی که  مثله  من  خدا رو تو این ترافیک ذهنی گم  میکنن . 

لو انّ اهل القرى امنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض .

الان من اینجوریم : عاشقم  بر همه عالم  که همه عالم ازوست .

 

 

 

نوشته شده در ۱۳٩٠/٧/۱٥ساعت ٦:٢٤ ‎ب.ظ توسط نظرات () |

آقای میم
۰۶خرداد

های وبگذر های دوست جان برام دعا کنین . من یه اشتباهی کردم چند وخ پیش حالا هم بدجوری گیر افتادم . منگنه شدم . به غلط کردن افتادم . همش هم تقصیر من نبود . پیش اومد . بدجوری میشکنم اگه این مساله حل نشه . چوب خامی های خودمو دارم میخورم . برام دعا کنین .

 

تقریبا بی ربط به پست :

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او جانی ستانم جاودان

او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ .

 

نوشته شده در ۱۳٩٠/٧/۱٢ساعت ٩:٥٤ ‎ب.ظ توسط نظرات () |

آقای میم
۰۶خرداد

ره و رسم مستی

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز

ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت

بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد

این شهر اگر دادرس و دادگری داشت

یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند

مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت

در معرکه عشق که پیکار حیات است

مغلوب ٬ حریفی که بجز سر سپری داشت

( سرمد ) سر پیمانه نبود این همه غوغا

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

***شاعرش  فکر میکنم  صادق سرمد باشه  .  من  شاه بیت اولشو تو دکلمه ی فریدون فروغی شنیدم . واقعا  تاثیرگذار و ریباست . این بود که کاملش رو گذاشتم اینجا .

***سنگسار ثریا رو دیدم  .  بعد امتحانا  شاید یه مطلبی  ازش نوشتم .  فقط در این حد بگم  هر کس غیر ایرانی و نااگاه نگاش کنه از ایران و اسلام متنفر میشه .

 

  
نویسنده : raw youth ; ساعت ۱٠:٢۸ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/۱٠/٢٧
تگ ها : اشعار لطیف
آقای میم
۰۶خرداد

غروب ذهن مغشوش

سلام .

داشتم معادلات میخوندم که یه دفه رفتم تو خلسه .  به این فکر افتادم که دانشگاهو اتیش بزنم .این بود که برنامه ریزی کردم  براش . میتونم میتونم تا صد لیتر بنزین ببرم  داخل دانشگاه تو کیغم یه محفظه درست میکنم بدون جلب توجه وارد میشم . البت اکه چند تا همدست داشتم خیلی بهتر میشد .اول از دانشگده ی خودمون شروع میکنم . البت اگه مواد منفجره  داشتم خیلی بهتر میشد  اما فغلا نمیدونم چطور تهیه اش کنم .فعلا به همین بنزین رضایت میدم .بیشتر اطراف ماشینا میریزم . یه دونه ازین دسگاهای جرقه زن میگیرم  اکه اتومات بباشه بهتره .البته من تر جیح میدم یه گوشی بزارم اونجا بعد بیرون از دانشگاه شماره بگیرم  و همه چی سریع اتیش میگیره . البت اینا همش توهم بود .

**************

با ستاره ها تا ستاره ها به یادتم .

**************

نمیدونم تا حالا بختک تجریه کردین یا نه  . خیلی دردناکه .  دارم  نفس زنان تو سواحل (احساس میکردم ژاپن بود) از دست یه زن فرار میکنم . اخرش به من میرسه و دشنه شو به کمرم میرنه و از پایین قفسه ی سینم بیرون میاد نمتونم از خودم دفاع کنم هیچ کاری نمیتونم بکنم دردشو تو کمرم احساس میکنم اما انگار یکی دهنمو گرفته نمیزاره فریاد بزنم . بعد رو بدنم اسید میپاشه . یادش که میافتم میسوزم . چند بار این قضیه تکرار شده نمیدونم چرا .

**************

کاش زندگی سیاه و سفید بود .

**************

امروز چیزایی دیدم که واقعا برام عذاب اور بود . همیشه سعی کردم اصول روشنفکریه خودمو داشته باشم . اما دقیقا تو این مورد نمیدونم چی درسته چی غلطه . به خودم شک میکنم .شایدمن اشتباه میکنم . شاید من تو این مورد افراطیم . شایدم همه استباه میکنن . همیشه سعی کردم از راهی برم  که روندگان کمی داشته باشه .(2||1و1||0)  

***************

ارزو های بر باد رفته (ع.ب)       

***************

 حس عجیبی بود . هم گریه بود هم خنده . نمیدونم تا حالا شده یه استباه رو چندین بار تکرار کنین یا نه . تو امتحان معادلات حدودا سه نمره شاید بیشتر از دست دادم . میدونستم یه جا اشتباه میکنم چند بار حلش کردم اما باز همون اشتباه  باز همون اشتباه و باز همون اشتباه . وقت تمومه .

****************

تصمیماته مهمی گرفتم .   ک.ا.ر.ش.د

****************

چند تا مطلب سیاسی نوشته بودم که بدلیل فضای ازاد اطلاعاتی بی خیالشون شدم . دیگه خود سایت های سرویس دهنده ی وبلاگ  ,وبلاگ ها رو مسدود میکنن . اونوخته که میگین صد رحمت به فیلتر .

  
نویسنده : raw youth ; ساعت ٦:٤٦ ‎ب.ظ روز ۱۳۸۸/۱٠/٢۱
آقای میم
۰۶خرداد

نه رازش  میتوانم  گفت  با  کس 

                                                         نه  کس  را  میتوانم دید  با  وی 

  
نویسنده : raw youth ; ساعت ۱:٢٩ ‎ب.ظ روز ۱۳۸۸/۱٠/٢۱
آقای میم
۰۶خرداد

کفریات

خدایا کفر نمی‌گویم،
پریشانم،
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.
خداوندا!
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!

خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف‌تر
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!

خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .

*** این شعر یه  شعر سانسور شده  از کفرنامه ی کارو هستش که نمیدونم چرا تو بعضی بلاگها به اسم دگتر شریعتی میزنن  . شعر واقعا لطیفیه   . اما حیف  کارو با   بعضی   حرفاش  باعث انزوای خودش شده  . احساس تو شعراش موج میزنه ولی ابتـــذال کلامش و اصرارش برای اثبات جبری بودن زندگی  که تو بعضی شعراش هست  باعث شده  کمکم  فراموش بشه .

  
نویسنده : raw youth ; ساعت ۱٠:۱۳ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/۱٠/۱٧
آقای میم
۰۶خرداد

ارزو ها

امروز تولد داداشم بود .10 سالش شد . به خاطر علاقش به روش های نامتعارف اتش افروزی براش ذره بین گرفتم . کلا داداشم بچه ی باحالیه از نظر شخصیتی یه چیزی تو مایه های فرید (مسافران)  .البته یه سری شوخی شهرستانی از من یاد گرفته . ما همیشه با همیم . اها راستی هردو چپ دستیم که ثابت میگنه ترشی نخوریم یه چیزیمون میشه . اینم ارزوهات داداشی کشتی ما رو .

 birthday

که به نظر خیلی تحت تاثیر کارتون آپ قرار گرفته .

یه خاطره ی کوچول بگم  و برم  . شبا همیشه با هم نماز میخونیم بعد  داداشی ما از این رکعت شمار استفاده میکنه وقتی از رکعت 2 به 3 میره یه ذره گیر داره . واسه همین این داداشمون وقتی رکعت سوم سجده رفت کلشو محکم کوبوند به مهر   که عمل کنه  مهر شکست و منم از خنده ریسه میرفتم این بود که مجبور شدیم دوباره نماز بخونیم .

تولدت مبارک داداشی .هوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهورا

آقای میم
۰۶خرداد

5

نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی

                                                                تا در میکده غزل خوان و شادان بروم

  
نویسنده : raw youth ; ساعت ٩:۱٠ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢٥ آذر ۱۳۸۸
آقای میم
۰۶خرداد

4

هزار جهد بکردم که یار من باشی

                                                                مرادبخش دل بیقرار من باشی

  
نویسنده : raw youth ; ساعت ٧:۳۱ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٢۳ آذر ۱۳۸۸
آقای میم
۰۶خرداد

انسان کامل

 

سلام عید همگی تون مبارک مخصوصا رفقای گلم احسان فرشاد حامد علی مازیارحسین یونس سجاد رضا داداشم و سید که در قسمت vip قلبم جا دارن .

البته هیچ کدوم از دنیای مجازی من خبر ندارن اما به خاطر عیدی دولت و مخابرات به مناسبت غدیر و روز دانشجو نمیتونیم پیام تبریک برا دوستان بفرستیم .

این چند روز اتفاقات خوب و بد زیادی افتاد اگه فرصت بشه حتما به بعضیهاشون اشاره میکنم . شبیه آل پاچینو شدم .بعدم میگم چرا .کلی شک و شبهه داشتم که داره برطرف میشه .

خدایا کمکم رنگ و بویی از علی بگیرم و علی وار زندگی کنم عاشفانه و عارفانه .خدا جون خیلی حرفها دارم برا گفتن ولی حتی توی دنیای مجازی هم نمیتونم راحت درد و دل کنم .

دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق          اهل دنیا همه درمانده تر از یکدیگرند

  
نویسنده : raw youth ; ساعت ۱٠:۳۳ ‎ق.ظ روز یکشنبه ۱٥ آذر ۱۳۸۸
آقای میم